۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

قل‌مراد...


بیچاره قل‌مراد!
آخر قصّه هیچ کس نفهمید،‌ که گریه می‌کرد یا می‌خندید...
بیچاره قل مراد!...

۷ نظر:

سهراب گفت...

سلام محمد مبارک من شکم میرفت اشکمبله شما باشید

ناشناس گفت...

بزودی این سرور امکان فیلتر شدن داره برگرد به میهن بلاگ

بابگرده گفت...

خوش مئی!
یعنی ابی رو وبلاگ قیدیمیت چی ننویسی؟

محمّد گفت...

سهراب جون ممنونم که سر زدی؛ ای ناقلا! ازکجا شکّت می‌رفت؟ نکنه از شعر وزوانی؟P:

ناشناس جان، من دیگه از این سیستم بلاگر خوشم اومده خب! برام جذاب تره،‌تازه این قالبو کلّی سبک سنگین کردم تا نتیجه گرفتم!:D نگران نباشید. خدا عمرشون بده اونا رو که فیلترشکن ساختند:)) شمام آدرس ایمیل بدین فیل‌تر شکن خوب بفرستم براتونP:

بابگرده جون قدمت دوم چمام:-* خوش مه‌ای به کلبه درویشیمP: والله نه ابی... ان‌شاالله اینده دِ اگه خداگیش ادامه هاادن...

راستی رفقا!‌وقت کردین راجع به متن هم خب نظر بدین:))

میمه ای گفت...

دمتون گرم
قلیونتون چاق
دوستیتون پابرجا................

محمّد گفت...

سلام همسایه، ممنونم که سر زدین... امیدوارم شما هم همیشه دماغتون چاق و کیفتون کوک باشه@};-

ایمان گفت...

:))