۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

بی‌دلیل

شب؛
سکوت خانه و
یک بغض سرزده...

۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

اشتقاق تلخ...

چه فایده دارد پُک نزدن به سیگار،
وقتی که از درون 
                  پکیده می‌شوی...!


پی‌نوشت: نداشتن دوست، همانند کشیدن 15نخ سیگار در روز است!(+)

۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

بی‌بهانه

گاهی می‌شود:
بی‌بهانه به دنیا آمد؛
بی‌بهانه شعر گفت؛
بی‌بهانه آواز خواند؛
و با یک سکته‌ی معمولی در خیابانی شلوغ،
بی‌بهانه به تنهایی مرد...!

۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

دشنه‌ی شیطان

زیبای من!
گاهی فکر می‌کنم سرودن عاشقانه‌ها چه مسخره است،
وقتی که دشنه‌ی شیطان،
حتّی از آستین واتیکان سر بر آورده.

این زمانه، شاعر نمی‌خواهد؛
می‌باید سلاح‌الدّین بود...!


پی‌نوشت: در همین رابطه بخوانید(+)

۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

صاحب‌دل و خرذرّت

صاحب‌دلی از اتوبان طیّاره‌روی ِ میان کرت ما بگذشت.
ورا پرسیدم: «یا شیخ! چه گویی وصف‌الحال امروز قنات تاریخیِ وزوان را؟»
تابی به سبیل مبارک داد و فرمود: «اصحاب زراعت را آبی اگر نرسانده، صاحبان جلالت را نانی رسانده!»
چنین گفت و گیوه‌ها در بغل نهاد و در انبوهی ِ ذُرَه‌خَرَه*، نهان شد...

* در توضیح معانی "ذره‌خره"(خرذرّت)، چنین گویند که:
  • ذرّتی‌ست که سود خری(بزرگی) به ملّت رساند؛ تا آن حد که حتّی اگر شما در طول سال، لِنگ ِ مبارک را هوا کرده باشی و هیچ کاری نکرده باشی، یک‌هو بیایند جلوی خانه‌تان و هفتادهزارتومان جیرینگی بدهند و بروند!
  • ذرّتی که به قدری‌ست که اگر در حلق خلقی کنی، صدایشان دیگر قادر به خروج از حناجره‌(حنجره‌ها)شان نباشد.
  • امّا بر حاشیه‌ی کتابی در باب ِ "ذره‌خره" توضیحی آمده، که راست‌تر می‌نماید و آن این است که: ذره‌خره، ذرّتی‌ست که آن قدر خر است که نمی‌داند برای سربرآوردن از زمینی، رضایت صاحب ِ آن زمین، شرط ِ شرعی و قانونی و عرفی‌ست و همین جوری، هرجا دلش خواست مي‌زند بیرون!
لازم به ذکر است این گیاه، در همین شهر خودمان به صورت ِ‌خیلی می‌روید!

۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه

هنوز هم همان لوح ِ ساده‌ایم!

خدایا!
من هم ابله‌ام؛ مثل بیشتر  آدم‌هایی که آفریدی! امّا ازت یه خواهش دارم و اون اینه که بلاهت‌ام، در حدّی باشه که به دیگران آسیبی نزنه و در ضمن ابله ِ بی‌انصافی هم نباشم که بلاهت خودم رو کرامت ببینم و بقیه رو ابله!
و امّا بعد...
خیلی ببخشید... خیلی معذرت می‌خوام... گاهی فکر می‌کنم اگه برم تو خَلا و برای آفتابه صحبت کنم یا شعر بخونم، بهتر از اینه که بیام در محیط وبلاگ حرفام رو بیان کنم و افاضات و اضافات بعضی رو ببینم.
رفیقی با بیان خاطره‌ای از یک هم‌اتاقی، خواسته یک معضلی رو نشون بده. حالا رگ ِ گردن ِ شخص باکراماتی باد کرده که ایها النّاس! ما آمریکا رو به خاطر فلان‌کار محکوم می‌کنیم، بعد بغل ِ گوشمون فلانی همون کارو کرده!
و من می‌مونم که این صاحب ِکرامت چه طور به خودش اجازه داده که بدون این که از نویسنده‌ی مطلب ابتدا بپرسه قضیه رو، فقط و فقظ بر مبنای برداشت غلط خودش، این قضاوت ناحق رو در موردش انجام داده و کلّی هم به بقیه با حالت ارشاد و انذار، نهیب زده!
امثال این برخورد رو قبلاً هم دیده بودم...
مثلاً وقتی که یکی دیگه از دوستانمون در وبلاگش گفته بود که آقای y! چندتا سؤال مربوط به عملکرد شما در وبلاگ ِ ما پرسیده شده. چه خوب می‌شه که بیاین و در همون جا هم پاسخی به این سؤالات بدید. همین! نه دعوایی بوده، نه توهینی؛ تازه خود آقای y هم شکایتی نداشته از مسئله. امّا آقای x رفته جلوی آقای y رو گرفته که چرا اجازه می‌دی چندتا بچّه با آبروت بازی کنند!!!
و... و... و...
به همین خاطر گاهی فکر می‌کنم چه طوره آفتابه رو به عنوان مخاطب ِ خودم انتخاب کنم؟! درسته که حرفام رو آفتابه تأثیر خاصّی نداره، امّا حدّاقلّش اینه که شنونده‌ی صبوریه!

و امّا حرف آخرم!
اگر سطح فکرمون رو بالا نبریم و فقط بر اساس دید ِ‌محدود ِ‌خودمون در مورد افراد و مسائل قضاوت کنیم، با قاطعیّت اعلام می‌کنم که من ِ ابله و تو ِ ابله، در آینده‌ای نه چندان دور و حتّی چندان دور هم، هیچ گه‌ای نخواهیم شد!

۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

دلم تنگه بارون!
ببار امشبم...

۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

خدا... سلام!

حالا که دیگر "سلام" و "خداحافظ" برایمان فرقی ندارد،
بگذار بگویم: سلام...
*هشتم سپتامبر 2010


۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

ما را چه می‌شود؟!

جالبه!
در حالی که سران واتیکان، نسبت به جُکی که "برلوسکونی" در مورد "یهودی‌ها" گفته، حسّاسیّت نشون می‌دن و موضع می‌گیرن(+)، آقای "مهاجرانی" نسبت به حکم ارتداد "سلمان رشدی" که کلام‌الله رو آیات شیطانی خطاب کرده، اظهار مخالفت کرده!(+)
آقای "مهاجرانی"! ای کاش خریّت جنابعالی محدود بود به شیرِ خر خوردنتون!


۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

شبانه


تغزّل شبانه
نوازش یک شعله
و انگشتانی که خاکستر می‌شود...