لالهی این چمن آلودهی رنگ است هنوز
سپر از دست مینداز که جنگ است هنوز
فتنهای را که دو صد فتنه به آغوشاش بود
دختری هست که در مهد فرنگ است هنوز
ای که آسوده نشینی لب ساحل، برخیز
که تو را کار به گرداب و نهنگ است هنوز
از سر تیشه گذشتن ز خردمندی نیست
ای بسا لعل که اندر دل سنگ است هنوز
باش تا پرده گشایم ز مقام دگری
چه دهم شرح نواها که به چنگ است هنوز
نقشپرداز جهان چون به جنونم نگریست
گفت ویرانه به سودای تو تنگ است هنوز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر