۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

عبور تو و مرور من...

از شباهتت به مهتاب،
دل‌خوش به چیزی بیش از این نیستم:
تماشای عبوری تند، از دریچه‌ی کوتاه ِ چارچوب....

۷ نظر:

وحيده گفت...

باز اومدي دو خط نوشتي رفتي تا بيست روز ديگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا هر چند وقت يك بار از بي حس و حالي حرف مي زني؟ تو هم مثل مني...هر چند وقت يه بار مي زنه به سرت...

وحيده گفت...

تيتر قشنگي زدي : عبور تو و مرور من...

سیدرضا حسینی پور گفت...

شاعر که می شوی
خیال تو یعنی حکومت دوست
باور کن

عارفان گفت...

زیبا نوشتید...

خاله گفت...

محمد هر كي بتونه احساسش رو قشنگ و لطيف بيان كنه شاعره...فقط بعضي ها خيلي فكر مي كنند شاعرند! و بقيه رو آدم حساب نمي كنند...واسه همين خوبه كه ما شعر بگيم و ادعاي شاعري رو بذاريم واسه همونا....به احساسات خودت شك نكن

لیندا گفت...

یاد این افتادم:
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

مهام گفت...

سلام محمد جان
به رضابگوکه زیاد تلاش نکنه منو بشناسه حالا اگه ندونه من کیم چی میشه
رفته پیش بچه ها آبروریزی در اورده که این مهام کیه.من از رضا انتظار نداشتم