ما قَصَمَ ظَهرى اِلّا رَجُلان: عالِمٌ مُتِهتّك وَ جاهلٌ مُتنَسّك، هذا يَنفّر عَن حَقّه بهَتكه، وَ هذا يَدعُو اِلى باطِله بنسكه نشكست كمر مرا مگر دو مرد: يكى عالم و دانشمند گستاخ و پردهدر، و ديگرى عبادت كننده نادان ، آن يك، مردم را از حق خود متنفّر میكند به خاطر گستاخى و پردهدرى، و اين يك، مردم را میخواند به باطل خود به خاطر عبادت صورى و ظاهری
از شباهتت به مهتاب،
دلخوش به چیزی بیش از این نیستم:
تماشای عبوری تند، از دریچهی کوتاه ِ چارچوب....
۷ نظر:
وحيده
گفت...
باز اومدي دو خط نوشتي رفتي تا بيست روز ديگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا هر چند وقت يك بار از بي حس و حالي حرف مي زني؟ تو هم مثل مني...هر چند وقت يه بار مي زنه به سرت...
محمد هر كي بتونه احساسش رو قشنگ و لطيف بيان كنه شاعره...فقط بعضي ها خيلي فكر مي كنند شاعرند! و بقيه رو آدم حساب نمي كنند...واسه همين خوبه كه ما شعر بگيم و ادعاي شاعري رو بذاريم واسه همونا....به احساسات خودت شك نكن
سلام محمد جان به رضابگوکه زیاد تلاش نکنه منو بشناسه حالا اگه ندونه من کیم چی میشه رفته پیش بچه ها آبروریزی در اورده که این مهام کیه.من از رضا انتظار نداشتم
۷ نظر:
باز اومدي دو خط نوشتي رفتي تا بيست روز ديگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا هر چند وقت يك بار از بي حس و حالي حرف مي زني؟ تو هم مثل مني...هر چند وقت يه بار مي زنه به سرت...
تيتر قشنگي زدي : عبور تو و مرور من...
شاعر که می شوی
خیال تو یعنی حکومت دوست
باور کن
زیبا نوشتید...
محمد هر كي بتونه احساسش رو قشنگ و لطيف بيان كنه شاعره...فقط بعضي ها خيلي فكر مي كنند شاعرند! و بقيه رو آدم حساب نمي كنند...واسه همين خوبه كه ما شعر بگيم و ادعاي شاعري رو بذاريم واسه همونا....به احساسات خودت شك نكن
یاد این افتادم:
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
سلام محمد جان
به رضابگوکه زیاد تلاش نکنه منو بشناسه حالا اگه ندونه من کیم چی میشه
رفته پیش بچه ها آبروریزی در اورده که این مهام کیه.من از رضا انتظار نداشتم
ارسال یک نظر