۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

زیارت قبول، زائر رمضان...

مادری با چشم‌های خیس
توی قاب تلویزیون دنبال چهره‌ای آشنا می‌گشت؛
مدّاحی که می‌خواند:
"کربلا! کربلا! ما داریم می‌آییم"؛
و مسیری که از شلمچه می‌گذشت...

۲ نظر:

وزوانی گفت...

دوستت دارم محمد
بیشتر از خودت این سپید آخرت را.

خاله گفت...

كربلا كربلا ما داريم مي آييم...چه دردي توي اين جمله ست...