۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

همین‌طوری3

یکی، دوهفته‌ی پیش، حدیثی به چشمم خورد از حضرت محمّد صلواةالله علیه و اله، راجع به فتنه‌ی آخرالزّمان و دجّال. امّت رو بیم داده بود از خروج دجّال لعنةالله علیه. چیزی که نظرم رو جلب کرد آخر سخنشون بود. مضمونش این بود که فتنه‌ی بزرگ که رخ داد، اینو یادتون باشه که "خدا، سوار خر نمی‌شه و تک‌چشم هم نیست"! 
فکرکردم یعنی چی؟! یعنی انقدر به بی‌راهه می‌ریم که چیزایی که خیلی واضحه رو فراموش می‌کنیم انقدر که حتّی یادمون بره خدا سوار خر نمی‌شه!؟
امّا حالا، به بعضی رفتارهای خودم و جامعه که نگاه می‌کنم، می‌بینم که یادمون رفته. یادمون رفته که خدا رو نمی‌شه تو بانک گذاشت و ماه‌به‌ماه سودش رو خورد. یادمون رفته که رئیسمون، خدامون نیست. یادمون رفته که قبله‌نما، زیر شکممون نیست. یادمون رفته که خودمون خدا نیستیم و بنده باید باشیم. یادمون رفته... یادمون رفته... یادمون رفته...
سحر ِ جمعه است... جمعه...

 اللهم کن لولیک الحجّـة بن الحسـن
صلواتک علیه و علی آبائـه
فی هذه السـّاعه و فـی کل ساعة 
ولیّاً و حافظاً وقائداً وناصراً و دلیلاً و عینا 
حتّی تسکنه ارضک طوعا 
و تمتعه فیها طویلا

۴ نظر:

ایمان گفت...

لایک

عارفان گفت...

اللهم عجل الولیک الفرج...

ناشناس گفت...

محمد جان این تازه اول راه ماست
مونده تا خیلی از چیزا یادمون بره

ناشناس گفت...

کارمان از
اللهم عجل لولیک الفرج
گذشته
الهی
الهی عظم البلاء و برح الخفا