۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

این روزها...

این روزها هم
مثل باقی روزهام.
فقط گاهی
دیلتیازم
قلبم را
قلقلک می‌دهد،
و بعد
به روی جهان
ردّی از خون می‌گذارم...!

۱۶ نظر:

سیدرضا حسینی پور گفت...

حسرت نخورم به خواب آن مرداب
کآرام ميان دشت شب خفته ست
دريايم ونيست باکم از توفان
دريا همه عمر خوابش آشفته ست

سیدرضا حسینی پور گفت...

دس پلنه،‌از حالا تا صبح شد...

هما گفت...

کاش وقتی زندگی فرصت دهد گاهی از پروانه ها یادی کنیم کاش بخشی از زمان خویش را وقت قسمت کردن شادی کنیم کاش وقتی آسمان بارانی ست از زلال چشمهایش تر شویم وقت پائیز از هجوم دست باد کاش مثل پونه ها پرپر شویم

ایمان گفت...

چیچی قلبت رو قلقلک میده دقیقاً؟

ناشناس گفت...

سلام
دیلتیازم یعنی چی؟
ممننون میشوم جواب بدی

رفیق گفت...

دیلتیازم داروی قلبه. قربون اون قلب سوخته ت محمد جان.

محمّد گفت...

چاکر رفقا:*@};-

هما گفت...

سلام ممنون. برایت از طلا تختی,مسیری رو به خوشبختی,برایت صبر ایوبی,حیاتی مملو از خوبی,برایت شاد بودن را فقط آزاد بودن را ,رفاقت را,صداقت را ,اگر خواهی محبت را,دعا کردم .موفق باشید

نادر گفت...

خدا بد نده رفیق
سلام بر آن موی افشان و چشم شهلا و پیکر خوش نگارت ای قلم که چون بر دست آن نویسنده شاعر صفت بر نقدو شعر سخن ساز میکنی دیلتیازم هم نمی تواند قلبم را به حیات باز گرداند آن هنگام موقع بودن در خلسه نوشته های توست
تقدیم به محمد جان

و مثل وزوان گفت...

به همشهریان بگویید !

جهت لینک شدن ،من را لینک و سپس اطلاع دهید.

ع فواد گفت...

تعبیر منتخب: قلبم را قلقلک می دهد


و
با " راست بگو راست بگو راست" به روز شده ایم و منتظر خواندن نظرات گرامیتان

ع فواد

http://einfoad.blogfa.com/

سهراب گفت...

سلام محمد جون کم پیدایی چند روزه که اپ نکردی ما منتظریما...

هما گفت...

سلام خواب ناز بودم شبی.... دیدیم کسی در میزند.... در را گشودم روی او ...دیدم غم است در می زند... ای دوستان بی وفا...از غم بیاموزید وفا..غم با آن همه بیگانگی..... هر شب به من سر می زند

هما گفت...

ره ز جفا چو بر جگر مجتبی رسید
افغانِ جن و انس به عرش عُلی رسید
پر اضطراب و واهمه شد عالم وجود
هنگامه قیامت و ، یوم الجزا رسید
در هم شکست قائمه عرش کبریا
گوئی که روز نیستی ماسوی رسید
چشم فلک ز گریه به غراب خون نشست
اشک مَلک به طارم هفتم سما رسید
الماس جُعده کارگر افتاد ای درغ
آتش به جان حضرت خیر النّسا رسید
نعش امام شد هدف چوبه های تیر
یا فاطمه ! به نور دو چشمت چها رسید
بر حجت خدا ، چه ستمها ، چه ظلمها
زآن نا کِسان دور ز شرم و حیا رسید
در شهر خویش و خانه خود هم غریب بود
از بسکه ظلم و جور بر او ز آشنا رسید
مظلوم چون تو کیست ؟ که از ظلم همسرش
مسموم گشت و جان به لبش از جفا رسید
یا مصطفی ! ز روی تو هم کس نکرد شرم
نا مردمی ببین ز کجا تا کجا رسید
روز جزا جواب خدا را چه می دهند
آنان که ظلمشان به عزیز خدا رسید
سوز غمش به جان براتی شرر فگند
آتش به استخوانش ازین ماجرا رسید

هما گفت...

ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا
تقدیم به دوستان با وفا

هما گفت...

سلام
زنده باد آن کس که گاهی یادی از ما می کند . از خجالت ما را غرق دریا می کند. حال ما می پرسد و از مهربونی های خود . این دل رن جور ما را پر از عطر گلها می کند .