خدا روستا را...
و بشر شهر را...
ولى شاعران
آرمانشهر را آفريدند
كه در خواب هم آن را نديدند
بعضی وقتا - غالب وقتا - خیلی حال میده که ناشناس باشی. میتونی راحت به خودت اجازه بدی راجع به افراد، قضاوت کنی و حکم صادر کنی. تازه اگه شهرت کوچیک باشه در حدّی که اگر نصفه شب، ته ِ کوچهی تاریک دست تو دماغت کنی، فردا اکثریت شهر پشت سرت حرف بزنند که دیگه هیچی؛ ناشناس بودن از اوجب ِ واجبات میشه!
و بشر شهر را...
ولى شاعران
آرمانشهر را آفريدند
كه در خواب هم آن را نديدند
"قیصر امینپور"
بعضی وقتا - غالب وقتا - خیلی حال میده که ناشناس باشی. میتونی راحت به خودت اجازه بدی راجع به افراد، قضاوت کنی و حکم صادر کنی. تازه اگه شهرت کوچیک باشه در حدّی که اگر نصفه شب، ته ِ کوچهی تاریک دست تو دماغت کنی، فردا اکثریت شهر پشت سرت حرف بزنند که دیگه هیچی؛ ناشناس بودن از اوجب ِ واجبات میشه!
امّا من این طوری دلم نخواست! یه بارم این طوری کردما؛ ولی دیدم نه! یه سری بدیا داره که من از پسش برنمیام. ترجیح دادم امضام پای نوشتهام باشه که افسار قلم از دستم در نره.
عزیزی در یادداشتش این طور بیان کرده که:
"همین وزوان ما ، بندگان خدایی که نام خود را شاعر و وبلاگ نویس گذاشته اند و این طور که متوجه شده ام متمایل به جریان فتنه هستند ؛ از روشنگری های وزوانی چنان می ترسند که یا او را حذف یا روی ننگرده قفل کرده اند !"
بنده این حرف ایشون رو به خودم میگیرم تا حدّی. به چند دلیل. به شاعر بودن اشاره کردند. در وبلاگهای وزوان، دوتا وبلاگ هست که رویکرد ادبی ِ تولیدی داشته. یکی وبلاگ سیّد و یکی هم من. البتّه من سررشتهای ندارم و تنها به ناخنکی قناعت کردم. و از بین این دو، بنده گاهاً پستای سیاسی زدم(ریا نشه البتّه، چون من عمیقاً در این مورد که "دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست" با شهید مدرّس، موافقام!). با این اوصاف فکر میکنم این دوست عزیز، عنایت ویژهای به بنده داشتند. دلم نیومد این عنایت ویژه، بیپاسخ بمونه که خدای ناکرده این رو پای بیادبی بنده بذارند.
عزیز من!
شما اگر به بیانات رهبری در بین شاعران رجوع کنی، میبینی که ایشون فرمودند که شما آنچه به ذهنتون میرسه رو بیان کنید، تا در بازخوردی که نظراتتون با هم دارند، به نتیجهی مطلوب برسید و حتماً هم لازم نیست حرفتون صددرصد درست باشه.
دوست من! من هم همین کار رو کردم. منتها شاید چون ترجیح دادم به کنایه و تاحدودی طنز باشه حرفم، به مذاق شما تلخ اومده باشه. من در مورد "مهاجرانی" هم چیزی نوشته بودم. البتّه فکر کنم شما ندیده باشید، چون هنوز به جمع وبنویسها تشریففرما نشده بودید. سروته ِ مطالب این رقمی ِ من، چهارتا بوده. حتّی وقتی به لینکهای پیشنهادی بنده مراجعه کنید، مشاهده خواهید کرد که یکیش در جهت اعلام انزجار به ادّعای تقلبیه که فتّانهها داشتند. حالا شما چه طور تشخیص دادید که من هم فتنهگر هستم، نمیدونم دیگه! تازه ایمیلی هم که روزی در پاسخ به سؤالی به شما دادم، کاملاً واضح و مشخص گفته بودم نظراتم رو بهتون.
روشنگریهای شما رو والله من خبر ندارم! اگه روشنگریتون رو ربط بدم به این بخش از حرفاتون، احتمالاً ادعای استاندار کرمان رو میگین که مشت محکمی بود بر دهان یاوهگویان شرق و غرب! اگه این باشه که من رسماً اعلام میکنم که شکست خوردم و میرم کنار که باد بیاد. امّا اگر منظورتون وزواننویسی وبلاگها باشه و این باشه که چرا در وبم خبری از وزوان نیست(که هست، امّا کمتر از بقیه)، من در پاسخ به مطلب دوست مشترکمون "مهامخان" دلایلم رو گفتم. هنوز هم بر اون عقیدهام استوارم.
فرموده بودین نوشتههای من با مسئولیت آمیخته نیست. بیام راجع به صدای فلان همشهریمون حرف بزنم، یا راجع به فلان پزشکمون قضاوت کنم، بامسئولیت میشه؟! من این مسئولیتها رو نمیپسندم. دوست دارم چیزی بگم که علاقه بهش دارم و ازم برمیاد. یا عشقی بنویسم، یا طنز(مثلاً طنز)، یا یه مسئلهی کلّی و اجتماعی یا دینی و سیاسی رو به کنایه و سربسته عرضه کنم. وبلاگ من، خبررسان نیست.
خب؛ عرایض بنده ته کشید.
معذرت میخوام که سرتون رو درد آوردم همشهریهای عزیز. دوست نداشتم خودم رو درگیر این حرفها کنم، امّا فکر کردم حالا که همه حرفاشون رو میزنند و کشیده و نکشیده تحویل آدم میدن، بنده هم جوابم رو به سمع دوستان رسونده باشم.
امیدوارم که دوست عزیزمون باز هم وبنویسی رو ادامه بده امّا نه با دعوا.
خدا رو چه دیدین؟ شاید باز هم به خودم یه مرخّصی بدم و دیگه مجبور نباشین نوشتههام رو بخونید.
در پناه خدا باشید[گل]
۲ نظر:
سلام محمد جان
میشه در مورد بدی ناشناس نوشتن یه کم توضیح بدید؟
سلام علیجان؛ امیدوارم خوب باشی و راهاندازی سایتت رو به زودی شاهد باشیم.
چشم. سمعاً و طاعتاً. به نظر من ناشناس بودن، خوبیهایی داره. همون طور که نوشتم شاید برای داشتن مباحث انتقادی به ویژه تو یه محدودهی کوچک مثل شهر ما، ناشناس بودن یه جورایی واجب باشه. امّا از یه نکتهاش نباید غافل باشیم و اون اینه که ممکنه این باعث بشه که نویسنده در انتقادهاش تندروی کنه و نیازی به این نبینه که روی مطالبی که درج میکنه کنترل زیادی داشته باشه و سریع افکار لحظهایش رو میریزه رو داریه!
البتّه این عیب، شاید از ناشناس بودن نباشه، کمااینکه تو وبلاگهای دوستان خودمون هم کسانی رو داریم که ناشناس مینویسند ولی با منطق بالا. این عیب یه جورایی برمیگرده به خود ِ نویسنده که چه قدر خودش رو متعهّد میدونه نسبت به رعایت حقوق دیگران. مثلاً یکی از وبلاگها مطلبی نوشته بود و مشخصّاً اسم تعدادی رو برده بود و راجع بهشون به قضاوت نشسته بود، اون هم نه در مورد کاری که بازخورد اجتماعی داشته باشه، که در مورد نیّت اون فرد. مثلاً نوشته بود آقای دکتر فلان برای خودنمایی میاد فلانکار رو انجام میده.
من خودم پیشتر این اشتباه رو کردم و فهمیدم که ظرفیتش رو نداشتم و بستم اون وبلاگ رو.
در کل چه ناشناس باشیم و چه شناس، باید این نکته که اگه راجع به اشخاص معلوم داریم مطلبی رو مینویسیم، باید حقوق اونا رو هم درنظر بگیریم و با منطق اونها رو نقد کنیم نه احساسات ِ لحظهای.
ارسال یک نظر