۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

بی‌بهانه

گاهی می‌شود:
بی‌بهانه به دنیا آمد؛
بی‌بهانه شعر گفت؛
بی‌بهانه آواز خواند؛
و با یک سکته‌ی معمولی در خیابانی شلوغ،
بی‌بهانه به تنهایی مرد...!

۶ نظر:

لیندا گفت...

بی بهانه کاش می شد زندگی کرد!

عارفان گفت...

اما گاهی باید موند و با بهانه های کوچک زندگی کرد...

زهرا وار... گفت...

سلام خوبید؟

شکر خدا خوبم...
شما هم آدینه ی خوبی داشه باشید...
کی بی‌بهانه به تنهایی مرد...!؟

زهرا وار... گفت...

میگم فونتا بهم ریخته؟!

محمّد گفت...

لینداخانم و عارفان!
به قول یارو:
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
هرچه جان کند تنم، عمر حسابش کردم!
اینم شد زندگی آخه؟!!

زهراوارخانم!
ممنون‌ام، شاد باشید.
هیچ‌کی بابا! همین طوری یه پرت و پلایی نوشتم...
نه! فونتا که درسته فکر کنم.

ایمان گفت...

خیلی کارا میشه کرد! دلیل نمیشه!