۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

شبانه


تغزّل شبانه
نوازش یک شعله
و انگشتانی که خاکستر می‌شود...

۴ نظر:

عارفان گفت...

هنگامي كه شدت درد و رنج طاقت‏فرسا مي‏شد، و آتشي سوزان از درونم زبانه مي‏كشيد و ديگر نمي‏توانستم آتشفشان وجود را كنترل كنم، آنگاه قلم به دست مي‏گرفتم و شراره‏هاي شكنجه و درد را، ذره‏ذره از وجودم مي‏كندم و بر كاغذ سرازير مي‏كردم…
نیایش های دکتر چمران

ناشناس گفت...

ها
این که گفتی یعنی چه ؟
خر چه داند قیمت نقل و نبات ؟
من که سر در نیاوردم!!

محمّد گفت...

ناشناس عزیز!
سلام؛ این چه حرفیه قربان! از این که به من سر زدین ممنون‌ام. اشکال از فرستنده است.[گل]

لیندا گفت...

خاکستر شدن انگشت ها حس دردناکیه

فکرکن...!