ما قَصَمَ ظَهرى اِلّا رَجُلان: عالِمٌ مُتِهتّك وَ جاهلٌ مُتنَسّك، هذا يَنفّر عَن حَقّه بهَتكه، وَ هذا يَدعُو اِلى باطِله بنسكه نشكست كمر مرا مگر دو مرد: يكى عالم و دانشمند گستاخ و پردهدر، و ديگرى عبادت كننده نادان ، آن يك، مردم را از حق خود متنفّر میكند به خاطر گستاخى و پردهدرى، و اين يك، مردم را میخواند به باطل خود به خاطر عبادت صورى و ظاهری
هنگامي كه شدت درد و رنج طاقتفرسا ميشد، و آتشي سوزان از درونم زبانه ميكشيد و ديگر نميتوانستم آتشفشان وجود را كنترل كنم، آنگاه قلم به دست ميگرفتم و شرارههاي شكنجه و درد را، ذرهذره از وجودم ميكندم و بر كاغذ سرازير ميكردم… نیایش های دکتر چمران
۴ نظر:
هنگامي كه شدت درد و رنج طاقتفرسا ميشد، و آتشي سوزان از درونم زبانه ميكشيد و ديگر نميتوانستم آتشفشان وجود را كنترل كنم، آنگاه قلم به دست ميگرفتم و شرارههاي شكنجه و درد را، ذرهذره از وجودم ميكندم و بر كاغذ سرازير ميكردم…
نیایش های دکتر چمران
ها
این که گفتی یعنی چه ؟
خر چه داند قیمت نقل و نبات ؟
من که سر در نیاوردم!!
ناشناس عزیز!
سلام؛ این چه حرفیه قربان! از این که به من سر زدین ممنونام. اشکال از فرستنده است.[گل]
خاکستر شدن انگشت ها حس دردناکیه
فکرکن...!
ارسال یک نظر